![]() |
27 / 10 / 1388 |
کاش رد پایی از دستی را داشتم که در لابه لای اوراق خاطراتم با خطی ناخوش برایم نوشت.
من و شب و تنهایی،تنهاییم.
شب هر چند لحظه یکبار میگوید از کنارم برو،
به او میگویم:کجا روم که دلم پایبند کسیست.و این صفحه تنها صفحه ایست که به اندازه همه فصول مدت عمرم بر آن مکث کرده ام،آخر من هم در این بزرگی وجودم با شب و تنهایی،تنهایم.
کجا رفتند آن دستها
نظرات شما عزیزان:
![]() نویسنده : امیر
![]() |